عشق من ايليا

سلام دلبندم تكه جانم اميدم وتمام هستي من سلام به همه جسم وجانت به تكه تكه وجودت كه برايم ارمغان عشق اميد است نمي دانم واقعا اگر دراين دنياي پر همهمه همچو تويي نبود چگونه مي توانستم قدم هايم را اينچنين محكم واستوار بردارم نمي دانم واقعا دنيا برايم چه رقم ميزد اگر تو نبودي چه ميشد و چه تواني داشتم براي همين كه هستم ممنونم از تو كه هستي ممنونم بخاطر آنچه كه با عشق ورزيدن به تو بدست آمد.


تاریخ : 22 اردیبهشت 1397 - 22:56 | توسط : ilia | بازدید : 5204 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

خاطرات هفت سالگي

شيرمرد كوچولو مامان سلام ميدوني الان يك مدتي است كه بخاطر مشغله زياد وقت نميكنم به وبلاگ پسرم سر بزنم درست روزهايي كه پراز تجربه و خاطرات شرين براي تو من مي گذره روزهاي اولي كه مدرسه مي رفتي هنوز با محيط مدرسه آشنا نشده بودي ونتوانسته بودي با همسن وسال هاي خودت جور بشي تو اون روزها خيلي اذيت شدم ولي الان كه چند ماهي ازمدرسه مي گذره ماشاالله خودت مستقل شدي وتكاليف مدرسه را به موقع انجام ميدي يك چيز جالب برات تعريف كنم غروب وقتي ميام خانه تكاليفت را چك مي كنم مي بينم خواستي زرنگي كني توهرسطر بجاي اينكه چند تا كلمه بنويسي انقدر هركلمه را بزرگ نوشتي كه توهرخط دوتا كلمه جا شده بعد وقتي ازت مي پرسم چرا انقدر بزرگ نوشتي ميگي آخه من نمي تونم كوچيك بنويسم فكر مي كني خيلي زرنگي بعد من از سرخط پاك مي كنم مي گم حالا دوباره بايد بنويسي توهم كلي بغض مي كني مجبور ميشم تكاليفت را باهم اشتراكي بنويسيم بعد راضي ميشي تو اين روزهاي امتحان وقتي مي بينم كه خودت چقدر خوب درس ها را يادگرفتي وفقط با كمي تمرين همه چيز را بياد مياري خيلي خوشحال ميشم واز داشتن همچين پسر باهوشي به خودم مي بالم .تواين روزها فوق العاده شيطون شدي نميدونم همنشيني با همكلاسي ها انقدر وروجك شدي يا نه سن وسالت بالا رفته اينجوري شدي مادربزرگت فقط مونده از دستت گريه كنه ميگه تو را خدا يك چيزي بهش بگو ديگه دارم ديوونه ميشم واقعا موندم چطوري ديگه كنترلت كنم وروجك به اين شيطوني نوبره بخدا ......

 


تاریخ : 26 دی 1396 - 23:49 | توسط : ilia | بازدید : 4814 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

آغاز سال تحصيلي ايليا كوچولو

شير مردم اين روزها روزهاي طلايي توست روزهاي شيرين آمادگي براي رفتن به مدرسه وامروز اولين دندان شيري شاه پسرم افتاد خيلي مضطرب پيش من آمدي گفتي مامان دندانم شل شده درحاليكه اشك تو چشماي معصومت جمع شده بود مي گفتي من ديكه چيزي نميتونم بخورم درحاليكه لواشكي كه با ذوق از من گرفته بودي كه بخوري را به من پس دادي ومظلوم رفتي دلم يك جوري شد يك ساعت بعد درحاليكه دندانت تو دستان كوچيكت بود به سمت من اومدي دندانت را به من نشان دادي ولبخند مليحي به لب داشتي گفتم پسر نازم ازاين به بعد دندان هاي كوچكي كه نشان مي داد تو هنوز بچه هستي ميريزه وبجاش دندان هاي شير مردي وبزرگ سالي درمياد كه نشان  ميده واسه خودت مردي شدي وبايد رفتارت مثل بزرگ ترها باشه خوشحال شدي ورفتي .ديشب هم به همراه بابا رفته بوديم برج ميلاد وبابايي اونجا كل وسايل ولوازم تحرير مدرسه را خريد و تو ذوق زده مدام از ساك درمياوردي ونشان ميدادي ومن اميد وارم اين ذوق براي هميشه درجانت رخنه كنه يك مقدار براي رفتن به مدرسه نگران هستي ومن بهت حق مي دهم چون اكثر بچه ها وقتي مي خواهند كلاس اول بروند نگران مي شوند.ومن از جان ودل بهت حق مي دهم وبه اميد آن روز هستم كه تو پله هاي ترقي كه تواين روزها مي خواهي اولين گام را برداري پي درپي و مستمر پيش ببري .

 


تاریخ : 26 شهریور 1396 - 23:28 | توسط : ilia | بازدید : 4595 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین حرکات ایلیا جونم

اولین حرکت های زندگی یک بچه ماندگارترین خاطرات یک مادرش باشه .

اولین لبخندت در سه روزگیت بود چقدر به من چسبید.

اولین خندیدنت در2 ماهگی.

اولین باری که غذا تکمیلی خوردی حریره بادام بود در 4 ماهگی .

اولین باری که تونستی روروئک سوار بشی در 4 ماهگی.

اولین بار که توانستی روی زمین بغلتی در3ماهگی.

اولین باری که ناخنت را گرفتیم در 2 ماهگی.

اولین بار که شروع کردی به خوردن شیر خشک در 7 ماهگی.

اولین دندان پس از کلی دلواپسی در 9 ماهگی.

اولین بار که تونستی خودت را سینه خیز به قندان برسونی خانه مامان بزرگ در 7 ماهگی.

اولیم بار که تونستی چیزی را از زمین برداری پایان 3 ماهگی.

اولین بار که با موزیک شروع به دست زدن کردی در پایان 8 ماهگی.

اولین بار که شروع کردی به چهار دست و پا رفتن شروع 9 ماهگی.

اولین کلمه که تونستی بگی کلمه مامان در 9 ماهگی در مسافرت بودیم به اتفاق بچه کوچولو ها بازی می کردی که ناگهان من را مامان صدا کردی.

اولین باری که تونستی بایستی به کمک بابایی در پایان 9 ماهگی.

اولین باری که بدون کمک کسی تونستی بایستی در 10 ماهگی.

اولین باری که با موزیک شروع به نانای کردی در 11 ماهگی.

اولین باری که تونستی با لیوان آب بخوری در 13 ماهگی.

اولین باری که تونستی قدم برداری و راه بری در پایان 14 ماهگی.

اولین با که با حفظ تعادل راه رفتی در پایان 15 ماهگی.

اولین باری که موهای ابریشمی تو را کوتاه کردیم در 14 ماهگی.

اولین باری که تونستی به تنهایی از راه پله ها بالا بری در 16 ماهگی.

اولین باری که مستقل قاشق بدست گرفتی در 17 ماهگی.

اولین بار که تونستی خودت لباست را از تنت دربیاری در پایان 18 ماهگی.

اولین باری که خودت به من گفتی می خواهی بری سرویس بهداشتی در 18 ماهگی.

کلماتی که تا 18 ماهگی یاد گرفتی بگی: مامان، بابا،آبجی ،دایی،خاله،عمو ،عمه، داداش،مامان جون،باباجون، آب بده،بریم دد،سرسره، تاب بازی،هاپو،پیشی، نانا،جوجو، منو زد،ممنون مرسی ، باشه، خداحافظ، الله اکبر، کارتون،باب اسفنجی،hello،how are you ، مهدی ،ممد،پریا، زهرا،رضا،عباس، فرزین ،عابدین ، دانیال خلاصه هرچی که میشنوی صدا می کنی بیشتر خواسته های خودت را بلد بگی وقتی که می بینی ما داریم تلوزیون تماشا می کنیم می گی بابا بزن کارتون میوه مورد علاقه تو پرتقاله از خوردنیهای شرین خوشت نمی آید برعکس عاشق ترشیجات وخوردنیهای شور هستی به اسباب بازیهای شارژی و صدا دار خیلی علاقه داری ازبین غذا ها به سوپ خیلی علاقه داری بزرگ ترین تفریح برات رفتن به پارک و سرسره بازیه خلاصه که خیلی شیطونی ونسبت به سنت کلی وروجکی (عاشقتم پسر گلم)





                                            

 

 

 

 

 

 

 


تاریخ : 30 اردیبهشت 1392 - 19:22 | توسط : ilia | بازدید : 1242 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

به نی نی پیج خوش آمدید

به Nini Page خوش آمدید.

امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.

ما را از نظرات خود آگاه کنید.

روابط عمومی نی نی پیج

pr@ninipage.com

این بلاگ در روز دوشنبه 26 فروردین 1392 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:


تاریخ : 26 فروردین 1392 - 16:27 | توسط : ilia | بازدید : 1764 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید